مولا علی راه ولایت و هدایت

معارف حقه تشیع

آخرین مطالب

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

پیامبر مکرم اسلام زمانی که از مدینه (به هر علتی ) دور می شدند در نبود خودشان جانشینی تعیین می کردند آیا این آینده نگری را که بعد رحلت ایشان امتش گمراه نشوند وبر سر جانشینی نزاع صورت نگیرد (استغفرالله) نداشتند ؟
==========


هرگاه مقصود همان مراتب دوستی علی(علیه السلام) بود، دیگر لازم نبود که کاروان یکصد هزار نفری را از رفتن باز دارد و مردم را در بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟
مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که می فرماید:
«إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ;(۲۶) افراد با ایمان برادر یکدیگرند».
مگر قرآن، در آیات دیگری افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفی نکرده است؟ و علی(علیه السلام) نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازی بود، و به فرض که مصلحتی در اعلام این دوستی بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود. به یقین مسأله بسیار مهمتری بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایی داشت، مقدّماتی که در زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)بی سابقه بود، و نظیر آن هرگز تکرار نشد.
============
چه گواهی روشن تر از این که شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بی شماری از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگی به علی(علیه السلام) تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادی بودند که به امام یا این عبارت تهینت گفتند:
«هَنیئاً لَکَ یا عَلِی بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلای وَ مَوْلی کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»(۲۵)
«گوارا باد بر تو یا علی، صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان هستی»!
علی(علیه السلام) در آن روز چه مقامی به دست آورد که شایسته چنین تبریکی گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبری امّت که تا آن روز به طور رسمی ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت می باشد؟ محبّت و دوستی چیز تازه ای نبود.
===========

پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ…» چنین فرمود:
«اَللّهُ أَکْبَرُ عَلی إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسالَتِی وَ الْوِلایَةِ لِعَلی مِنْ بَعْدِی; اللّه اکبر! بر کامل نمودن این دین و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار!»
هرگاه مقصود، دوستی و یاری فردی از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستی علی(علیه السلام) و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به منتهی رسید؟ روشن تر از همه این که می گوید: خداوند به رسالت من و ولایت علی(علیه السلام) بعد از من راضی گردید.(۲۴) آیا اینها همه گواه روشن بر معنی خلافت نیست؟
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۹
عبدالله حسینی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

از برادران عزیز اهل سنت خواهش می کنم یک لحظه کاملا بی طرف و منطقی به این موضوعات فکر کنید:
آیا رسول خدا که به نص صریح قرآن کریم "وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ "هستند از روی بی کاری و بی حساب و کتاب و فقط برای یک جمله که علی را دوست بدارید در آن گرمای طاقت فرسا مردم را نگه داشتند؟
آیا گفتن این جمله که قبلا بارها آنرا تاکید کرده بودند و برای مردم مسلم بود نیاز به این برنامه ریزی و اجتماع عظیم داشت؟
آیا پیامبر اکرم که برای تمام امور مسلمین برنامه داشتند برای امامت پس از خود برنامه نداشتند؟


آیا از معنای محبت مساوی علی علیه السلام با پیامبر معنای اطاعت و لااقل نظر آخر آن حضرت در امور پس از پیامبر و ملاک حق قرار دادن ایشان و تنظیم برنامه های اسلامی حتی انتخاب خلیفه با اجازه و رضایت علی علیه السلام استفاده نمی شود؟
آیا رسول خدا از رحلتشان بی خبر بودند؟ پس اگر باخبر بودند اعلان عمومی محبت علی علیه السلام در سال آخر حج یعنی حجه الوداع قابل تامل نیست؟
حرفی خودمانی وجدانا فکر کنید: بین دو موضوع که شما می گویید:
 پیامبر جانشین تعیین نکرد و امت خودشان خلیفه تعیین کردند و موضوع دیگر که پیامبر دست علی علیه السلام را بالا برد کدام موضوع عاقلانه تر است که معنای جانشینی بعد از نبی را می دهد؟
آیا فکر کرده اید چرا پیامبر دست علی علیه السلام را بالا برد؟ دوست داشتن چه ربطی به بالا بردن دست دارد این کار مواقع خاصی انجام می شود که نیابتی در کار است
چه کسی نزدیکترین کس به رسول خدا بود قطعا اگر منصف باشید اقرار خواهید کرد عزیزتر و نزدیک و عالم تر از علی کسی بعد از پیامبر نیست  حالا اگر قرار باشد شما امانتی مهم را به کسی بسپارید به مردم می گویید بروید خودتان یک نفر را انتخاب کنید تا امانت من را نگه دارد یا عقل عرف شرع و هر منطقی و حتی خود شما حتما خواهید گفت آان امانت را به نزدیکترین یار و رفیق و کسانم بدهید شک دارید؟ حالا اگر امانتی به عظمت اسلام و حفاظت از قرآن که خداوند می فرماید : لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا باشد چه باید کرد آیا باز هم باید گفت شما مردم بروید امانتدار پیدا کنید؟


اگر در یافتن این امانتدار زمانی طولانی سپر شد و امنت دار یافت نشد چه ؟
اگر امت اختلاف کردند و بین مسلمین آتش جنگ شعله ور شد و اصل اسلام از بین می رفت چه؟
اصلا چرا در هیچ حدیث معتبری به هیج وجهی سخنی از پیامبر وجود ندارد که بعد من خود مردم خلیفه انتخاب کنند؟
این استباط و اجتهاد انتخاب خلیفه چگونه اختراع شده در حالی که رسول خدا هرگز بدان اشاره نکردند؟
آیا این موضوع واگذاری انتخاب بدعت نیست؟

آیا رسول خدا حتی به اندازه مردمی که نگران انتخاب خلیفه بودند و کفن و دفن پیامبر را رها کردند و علی و فاطمه علیهماالسلام را با بدن طاهر رسول خدا رها کردند در حالی که علی را پیامبر در غدیر ستود و رفتند که خلیفه بیابند به این اندازه رسول خدا نگران امت نبود که اینها بودند؟
آیا دختر رسول خدا و علی که اینقدر پیامبر او را دوست می داشت نباید در انتخاب خلیفه شرکت می کرد پس غدیر شوخی بود؟
آیا حتی نمی توانستند تا تدفین پیامبر صبر کنند؟
آیا نمی توانستند نظر علی علیه السلام را هم جویا شوند؟
معمولا بعد از فوت هر عالمی مردم سراغ خانواده اش و نزدیکانش برای تسلیت می روند پس چرا مردم برای انتخاب خلیفه نه تنها خانواده پیامبر حتی بدن طاهر رسول خدا را هم رها کردند؟
آیا قصد و غرضی نبوده که کار را تمام کنند و خانواده پیامبر را ندیده بگیرند و قدرت را بین شیوخ خود تقسیم کنند؟
راستی مگر وصیت در اسلام واجب نیست وصیت رسول خدا چه بود؟
آیا خطبه غدیر وصیت رسول خدا نبود آنهم در اجتماع تمام مسلمینی که می شد جمع شوند شما که عزم اجتماع و اجماع آنها را بر یک شخص می پذیرید و فتوی می دهید آیا بزرگترین اجتماع مسلمین در زمان حیات رسول خدا و بیعت مسلمین حتی خلفا با آن حضرت را به معنای دوستی می گیرید؟ اگر اینگونه است نعوذ بالله پیامبر کار لغو انجام داده چرا که قرآن خودش فرموده است که مومنین برادرند و نیازی به این کار رسول خدا نبوداز طرفی وصیت کسی مانند رسول خدا باید در جمع اکثر مسلمین بیان شود تا کسانی نتوانند آنرا تحریف کنند آیا جمعی بزرگتر و اجتماعی عظیم تر از غدیر سراغ دارید که رسول خدا در آن سخنرانی کرده باشند و وصیت بزرگ تاریخی خود را ارائه داده باشند و آیا شخصی بجز علی علیه السلام را سراغ دارید که در آن جمع حتی به اندازه ذره ای مورد تمجید و معرفی و  تبلیغ و محبت رسول خدا قرار گرفته باشد؟
اصلا چه لزومی به ابراز محبت پیامبر به علی علیه السلام و مسلمین وجود داشت که رسول خدا آن کار را انجام دادند؟
اگر این اعلان عمومی با آن شرایط خاص انجام نمی شد چه اتفاقی می افتاد کدام عقل قبول می کند برای ابراز یک محبت معمولی این اتفاق تاریخی رقم بخورد؟
آیا در تاریخ کسی را سراغ دارید که رسول خدا برای او اینگونه ابراز محبت و دعوت مسلمین به محبت او کرده باشند؟
آیا شما نمی دانید کلمه مولی در عبارت "من کنت مولاه " غیر از محبت معنای اطاعت و ولایت هم دارد چرا حتی حاضر نیستید در موردش فکر کنید آیا خوف این را ندارید بخاطر کوتاهی و بی دقتی و تحقیق مورد غضب الهی در آخرت قرار گیرید؟
جالب توجه اینکه شبیه این خطبه را پیامبر به کرات و بارها بیان کرده بودند ولی خطبه غدیر بسیار علنی تر و جامعتر و در اجتماع بیشمار مسلمینی بود که به وطن خود و کشورهای خود باز می گشتند مثلا در ابتدا دعوت علنی رسول خدا حضرت سه بار از مردم پرسیدند چه کسی حاضر است برادر و جانشین من در این راه شود که فقط علی علیه السلام دستشان را  بالا بردند و در حدیث معروف دیگر حضرت در وصیت نامه ای شفاهی کتاب خدا و اهل بیت عترتشان را باقی بعد خود معرفی کردند که هرگز مسلمین از آنها نباید جدا شوند 

قال رسول الله ص : إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هَادٍ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ .

مستدرک الوسائل ج  11ص 372

قال رسول الله ص : إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ

وسائل الشیعه ج 27 ص 33

مقایسه همین حدیث در کتب اهل سنت

قال رسول الله صلى الله علیه وسلم انى تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی وانهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض

مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 3 - ص 14


آخر اینکه حتی اگر به گمان اهل سنت عشق و محبت به علی علیه السلام معنای غدیر است برادران اهل سنت در اطاعت این دستور جدی رسول خدا چگونه ارادت خود را به علی علیه السلام نشان می دهند؟
آیا نمی بینید در کشورهای مختلف سنی نشین شیعیان را به جم محبت علی شکنجه و قتل عام می کنند آیا نمی بینید برخی از علمای سنی از این شیعه کشی دفاع و با علی علیه السلام و فرزندانش دشمنی می کنند پس ادعای سنی گری و سنت پیامبر فقط حرف ست یا عدم درک صحیح فرمایش پیامبر در 1400 سال گذشته باعث اینهمه خسارت شده هر چند برخی از اهل سنت منصف مانند بسیاری از برادران اهل سنت در ایران به اهل بیت رسول خدا و امیرالمومنین ابراز ارادت می کنند ولی این ابراز ارادت باید با دشمنی با دشمنان آنها که قسمت دوم خبه غدیر است هم همراه شود.
اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ

حتی اگر ذره ای قلبتان تکان خورد بروید حتما درباره علی علیه السلام و جایگاه ایشان و اینکه رسول خدا فرمود او و شیعیانش رستگارانند و درباره حقیقت شیعه با جدیت تحقیق کنید که خدا طالبان راه هدات را راهنمایی می فرماید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۳ ، ۲۱:۵۴
عبدالله حسینی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


علت تنفر همیشگی ملت ایران از انگلیس خبیث و روباه پیر

گزارش بزرگترین نسل کشی انگلیس جنایتکار در ایران

بزرگترین جنایت قرن بیستم و هولوکاست واقعی علیه مردم مظلوم ایران

بخش اول - لینک

بخش دوم


اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها دیده می شد


رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم می‌نویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باخته‌اند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشده‌اند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند».

این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانوایی‌های دولتی در تهران می‌نویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم می‌توانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابان‌های تهران می‌نویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه به‌خاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی به‌طور متوسط در هر روز 36 نفر».

کالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش می‌کند: «در شهر‌های گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش می‌شود. در ولایاتی که دولت ایران قیمت‌های خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را می‌توان خرید.


زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتند

سخت‌ترین مشکل، تأمین امکانات دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت است. قیمت‌ها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همکاری می‌کنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمان‌های محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه می‌کنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ می‌دهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است».

کالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف می‌زند: «مشکل قحطی کاهش نیافته است». کالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار می‌دهد. در 14 فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا در تلگرافی چنین می‌نویسد: «تنها در تهران 40‌هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را می‌خورند. زنان نوزادان خود را سر راه می‌گذارند».

گزاش های وایت و ساوترد

در ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند:

در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.

قحطی و وبا، بهار 1918

در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918، کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران به چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که: "وضع نگران کننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما کارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل کالدول تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است."


این اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله ای از سوی کالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع کمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، کالدول می گوید:

هزاران نفر که کمک به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده است.

اما دسترسی به این اماکن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.

یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا که قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد.

چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگ

سرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید:

بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.

نبود دولت مقتدر تشدید کننده احتکار و گرانی

طی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است.

کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:

شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت.

بهبود اوضاع تهران در بهار 1919

رالف ایچ بادر کنسول آمریکا در گزارش هفتم اکتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور بلژیکی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید:

به وی اختیار تام داده اند تا به وضعیت غذایی رسیدگی کند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر کنند و همین منظور دستور داده اند نیمی از کل گندم وارد شده به تهران را به قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام گندم خریداری می شود و کشاورزانی که محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند.

کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919

مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70 تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید. یعنی 40 سال بعد جمعیت به حال قبل یعنی سال 1917 حدود 1298 بازگشت.

قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.


ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست داد

جمعیت ایران در سال 1914

برای مقامات آمریکایی مقیم ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیرکانه روس ها و انگلیس ها برای کم تخمین زدن و اندک جلوه دادن جمعیت ایران کاملا ملموس است. دبلیو مورگان شوستر مدیر کل آمریکایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد:

"درمورد جمعیت ایران به نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش ظاهرا پایه ارقام پایینی است که در برخی از کتابها ارائه می شود و خارجیان آن را می پسندند. درست است که پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما اروپاییانی که با اوضاع آشنا هستند کل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد می کنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است."

از برکت نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 نزدیک به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنکه مردان 21 سال به بالا حق رأی داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر، جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد که با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال 1914 توسط راسل، همخوانی دارد.

به عنوان مثال کشیش راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد: ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون آریایی در ایران اشاره می کند."

در حالی که در سال 1917 جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست کم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب کنسول آمریکا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد کرد..


بازیابی جمعیت پس از 40 سال


پس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید.

قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای که منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران،  تشکیل حکومت های وابسته به بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.


هولوکاست افسانه‌ای یهودیان

در حالیکه رسانه های تحت کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم می پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی 9 میلیون ایران در این رسانه‌های به اصطلاح بی‌طرف چیزی شنیده نمی‌شود. این در حالیست که اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می کند ولی حتی یک سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند، بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار می‌گیرند؛ گویی مصائب خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد.

الی ویزل

یهودی دروغ پردازی که برای هر سخنرانی و دروغ پراکنی در مورد هولوکاست چند هزار دلار تقاضا می کند

الی ویزل، دروغ‌پرداز مشهور هولوکاست، جمله جالبی در این خصوص دارد: «هولوکاست راز همه رازهاست.» براستی این جمله چقدر دقیق است؛ در صورتیکه پرده از راز هولوکاست خیالی یهود برداشته شود، هولوکاست واقعی 9 میلیون نفر در ایران آشکار خواهد شد!




گزارش‌های اولیه درباره قحطی

از گزارش‌های مطبوعات کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات [آن سال] تنها وقفه‌ای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود». «کالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و می‌نویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیه‌ای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش‌ از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوه‌جات حقیقتا هشداردهنده است».
او گزارش می‌کند، قیمت شکر به ازای هر پوند، یک دلار باقی‌مانده است: «هر چند واردات اخیر از هند قیمت را 25 درصد کاهش داده است.» کالدول اوضاع نانوایی‌ها را چنین وصف می‌کند: «بخش بزرگی از جمعیت که از طبقه زارعان هستند، تنها از نان ارتزاق می‌کنند که قیمت‌ عادی آن 3 برابر شده و همان نیز بسیار کمیاب و ذخیره‌ آن اساسا ناکافی است. در نانوایی‌های عمومی افراد زیادی گرد می‌آیند و هر کدام منتظر نوبت یا اقبال خود برای خرید نان می‌شوند و اغلب ناامید و گرسنه رانده می‌شوند. ماموران نظمیه در این نانوایی‌ها مستقر می‌شوند تا نظم را برقرار کنند و افراد سمج و گرسنه را عقب نگه ‌دارند. نتیجه آن است که اغلب، بلوایی برپا می‌شود و در مواردی خونریزی هم شده است». کالدول، برخی اقدامات انجام گرفته‌ برای آرام کرد اوضاع را توضیح می‌دهد: «دولت برای آرام کردن شرایط در نظر دارد از محل مالیات بر اجناس، گندم مورد نیاز را تهیه کند و به بهای ارزان‌تر از بازار در اختیار نانوایان قرار دهد. اما این کار هم عملا تا این لحظه کمکی به بهبود وضع نکرده است. اقدامات گسترده‌ای برای جلوگیری از انحصار و احتکار به عمل آمده و تمام مسؤولیت‌ها در این زمینه بر عهده ارباب کیخسرو شاهرخ گذاشته‌ شده است؛ ارباب زرتشتی است و عموم مردم به صداقت و درستکاری او اعتقاد کامل دارند با این حال اوضاع همچنان وخیم است». کالدول در پایان می‌نویسد: «متکدیان چند برابر شده و صدها نفر از آنها در خیابان‌ها به شکلی اسفبار می‌گریند و گدایی می‌کنند و گاهی اوقات فردی را محاصره کرده و به او هجوم می‌برند. از دیگر نقاط، استان‌ها و شهرهای ایران نیز شرایط مشابهی گزارش می‌شود». کالدول در تلگرام 22 اکتبر 1917 گزارش می‌کند: «در استان‌ها نبود مواد غذایی، هشداردهنده است و شکست و درماندگی و افلاس، روز به روز گسترش می‌یابد». بار دیگر کالدول وخامت اوضاع را در پاییز 1917 چنین توضیح می‌دهد: «در اینجا فهرستی از قیمت‌های فعلی خرده‌فروشی اجناس پرمصرف را گزارش می‌دهم. این قیمت‌ها با در نظر گرفتن نرخ برابری ارز، به دلار آورده شده است». او می‌افزاید: «با وجود اینکه زمستان هنور فرانرسیده، انتظار می‌رود قیمت‌ها که پیش از این بشدت افزایش یافته‌اند، بزودی افزایش چشمگیر‌تری یابند».
کالدول سپس به ارائه قیمت‌های آن روز برخی اجناس در تهران و ایران می‌پردازد. گندم، هر بوشل [یک یازدهم خروار] 7 تا 9 دلار، جو هر بوشل 5 تا 6 دلار، زغال هر تن 50 تا 55 دلار، هیزم هر تن 30 تا 32 دلار، نفت سفید هر گالن 6/1 دلار و کفش هر جفت 18 تا 30 دلار. کالدول در تلگراف 10 دسامبر 1917، بدتر شدن اوضاع را چنین گزارش می‌کند: «به دلیل قحطی افسارگسیخته‌ای که در سراسر ایران بر اثر جنگ و نبود غله به وجود آمده، بسیاری گرسنه‌اند. مواد غذایی بسیار کمیاب و قیمت‌های آنها باورنکردنی است. اقدامات امدادی محلی ناکافی است و کمیته‌های کمک‌رسانی توان بهبود بخشیدن به اوضاع را ندارند».
کالدول در گزارش دیگری می‌افزاید: «قوت غالب طبقات فقیر تقریبا منحصر به نان یا برنج است. قیمت گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار است. هر چند با همین قیمت هم به آسانی نمی‌توان آن را یافت. قیمت هر پوند برنج بین 50 سنت تا 2 دلار است . البته این قیمت‌ها با نرخ برابری فعلی ارز در نظر گرفته شده‌اند». او در پایان می‌نویسد: «دولت ایران با کمیته امدادرسانی متشکل از میسیونرهای آمریکایی و عده‌ای دیگر همکاری می‌کند و هم‌اکنون مقداری برنج و غله رایگان و مقداری نیز در برابر پرداخت قیمت در اختیارشان قرار می‌دهد».
با این اوصاف، روشن است که مازاد گندم قم و سلطان‌آباد هم که پیش‌تر به آن اشاره کردیم و قرار بود به مقصد شهرهای شمالی حمل شود، هرگز به مقصد نرسیده، زیرا مردم تهران از اوایل نوامبر 1917 با گرسنگی روبه‌رو بودند. روزنامه ایران در دوم نوامبر 1917 می‌نویسد: «کارکنان وزارت خارجه درخواستی برای نخست‌وزیر ارسال کرده و خواسته‌اند 3 درصد از مواجب سالانه‌شان پیش از موعد و هم‌اکنون به آنها پرداخت شود. آنها می‌خواهند این پول را برای تیمار تعدادی از فقرای بی‌شمار شهر هزینه کرده و برای آنها سرپناه، سوخت، غذا و لباس تهیه کنند، زیرا می‌دانند بسیاری از این فقرا در زمستان بر اثر سرما و گرسنگی جان خواهند باخت». این روزنامه همچنین می‌نویسد: «آقای الکساندر تومانیانس که بانکدار است، حدود 20 اتاق در بازار اجاره کرده است تا در زمستان حدود 30 نفر از فقیرترین گدایان را در آنها اسکان دهد. او غذا و لباس آنها را نیز تامین خواهد کرد». این روزنامه همچنین می‌افزاید: «هم‌اکنون گندم در قزوین خرواری 46 تومان و جو خرواری 35 تومان است». مردم اصفهان هم گرسنه بودند. روزنامه رعد در 22 نوامبر 1917 می‌نویسد: «اخیرا حاکم اصفهان ثروتمندان و روحانیون شهر را به عمارت خود دعوت کرد تا برای کمک به فقرا فکری کنند. آنها مبلغ 50 هزار تومان برای تامین مایحتاج زندگی فقرا کمک کردند . از اصفهان خبر رسیده است که مردم آن ناحیه به 130 خروار غله در روز نیاز دارند و بنابر این برای دوره‌ 8 ماهه پیش از برداشت، تقریبا 31 هزار خروار مورد نیاز است. اما کل غله‌ای که در آن ناحیه پیدا می‌شود حدود 6 هزار خروار است. گندم خرواری 70 تومان است». این روزنامه از دیگر مناطق چنین گزارش می‌کند: «گزارشی از تبریز نشان می‌دهد، روزانه تعداد زیادی از مردم بر اثر گرسنگی در ساوجبلاغ می‌میرند... در قم و مشهد مردم به خاطر نبود مواد غذایی در تلگرافخانه‌ها متحصن شده‌اند». این روزنامه درباره قیمت مواد غذایی می‌نویسد: «در جلفای آذربایجان قیمت نان هر من 14 قران (تقریبا پوندی 40 سنت) است». برخی قیمت‌ها در تهران که از واحدهای ایرانی به واحدهای رایج آمریکایی تبدیل شده‌اند بر حسب دلار عبارتند از : «گندم هر بوشل 10 دلار، جو هر بوشل 85/4 دلار، کاه گندم هر تن 44 دلار، یونجه هر تن 80 دلار، خاک زغال هر تن 50 دلار، زغال چوب هر تن 85 دلار، سیب‌زمینی هر بوشل 5 دلار، برنج هر پوند 30 سنت، صابون خانگی با کیفیت نازل هر پوند 55 سنت». رعد در 24 نوامبر می‌نویسد: «حاکم اردبیل به دولت مرکزی تلگراف می‌زند که آن شهر برای تامین غذای اهالی تا پایان سال 15 هزار خروار گندم کم دارد و برای وارد کردن این مقدار از خارج درخواست مجوز می‌کند» . در آستارا «‌یک ماه است نان بسیار کمیاب است و آنهایی که نان دارند، آن را به قیمت یک من 8 قران (‌پوندی 30 سنت‌) می‌فروشند». درباره اوضاع تهران نیز می‌نویسد: «شب گذشته جلسه کمیسیون ارزاق برگزار شد . این کمیسیون 60 هزار کوپن نان برای همین تعداد از فقرای شهر تهیه کرده است که فهرست آنها را پیش‌تر اداره نظمیه فراهم کرده است . این کوپن‌ها به حوزه‌های مختلف نظمیه تسلیم می‌شود تا در میان فقرای حوزه خود توزیع کنند». رعد در 27 نوامبر 1917، گزارشی درباره اوضاع کردستان دارد: « مدت ‌مدیدی است وضع نان روز به روز وخیم‌تر می‌شود و اکنون نمی‌شود نان پیدا کرد. انواع غله، بسیار کمیاب است و مردم نمی‌دانند چگونه گرسنگی خود را برطرف کنند. روزانه تعدادی بر اثر گرسنگی می‌میرند. برخی معتقدند، ظرف 2 ماه، تمام اهالی کردستان خواهند مرد... هر روز تعداد زیادی از مردان و زنان بر اثر گرسنگی می‌میرند. روس‌ها تمام جو موجود در بازار را برای اسب‌هایشان جمع‌آوری کرده‌اند. آنها برای یک گاو فقط 5 تا 6 روبل و برای هر گوسفند 2 تا 3 روبل می‌پردازند». رعد در 28 نوامبر 1917 می‌نویسد: «حاکم اصفهان به وزیر داخله تلگراف زده و می‌نویسد، اکثر دکان‌های نانوایی بسته‌اند و افراد بسیاری از گرسنگی در حال مردن هستند.» و در تهران: «هم‌اکنون اکثر نانوایی‌ها بسته‌اند. نان بسیار کمیاب است و زن و مرد و کودک در خیابان‌ها زار می‌زنند». رعد درباره اوضاع همدان در 30 نوامبر 1917می‌نویسد: «‌مردم به دولت تلگراف زده و گفته‌اند، نان بسیار کمیاب است و بسیاری از گرسنگی به حال مرگ افتاده‌اند. گندم هر خروا

نتیجه گیری مرکز پژوهش های مجلس

نتیجه گیری مرکز پژوهش های مجلس؛ کشتار 10 میلیون ایرانی به دست انگلیس

مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی سیر مداخلات تاریخی انگلیس در امور ایران را طی قرون اخیر بررسی کرد و به این نتیجه رسید کشتار 8 تا 10 میلیون از مردم ایران در سال های 1917 تا 1919 نتیجه قحطی ساختگی حاصل از سیاست های مالی و اقتصادی انگلیس در ایران بود.
دفتر مطالعات سیاسی این مرکز در پاسخ به درخواست زهره الهیان، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، ضمن بررسی سیر مداخلات تاریخی انگلیس در امور ایران از دوران صفویه تاکنون گفت از میان مداخلات مختلف انگلیس از جمله نفوذ در سیاست و سیاست گذاران، حذف افراد مستقل از صحنه سیاست و اقتصاد ایران، تحمیل جنگ‌های مختلف بر ایران، قطعه قطعه کردن سرزمین تاریخی ایران، خیانت در پیمان‌های متعدد خود با تهران و به یغما بردن ثروت ملی مردم، یکی از مواردی که به غایت مورد غفلت واقع شده، «کشتار و قتل عام بزرگ ایرانیان طی سال‌های 1917 تا 1919 در اثر قحطی ساختگی و عمدی حاصل از اعمال سیاست‌های مالی و اقتصادی انگلیس در ایران» است که منجر به کشته‌شدن 8 تا 10 میلیون نفر از مردم ایران شده است.

منبع:::http://www.jahaneghtesad.com/index.php?option=com_content&view=article&id=140%3A1388-07-12-10-29-30&Itemid=626


منابع و مآخذ:

کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد / ترجمه محمد کریمی

The Great Famine and Genocide in Persia 1917 -1919

قحطی بزرگ سالهای 1917 - 1919 بررسی اسنادی، فصل دوم ، دکتر محمد قلی مجد/ ترجمه معصومه جمشیدی

مطالب مرتبط


دیگر منابع:


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۲
عبدالله حسینی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بخش اول

پس از دیدار تاریخی رئیس جمهور با نخست وزیر دولت خبیث بریتانیا :

 ایران به عنوان حامی تروریستها معرفی شد -  " لینک  خبر  مرتبط " 


هولوکاست 9 میلیون ایرانی به دست بریتانیای کبیر + تصاویر

شکایت ایران از جنایات عاملان جنگ جهانی دوم به کجا رسید؟

مطالعه پرونده ناتمام شکایت ایران به ژنو در:

همایش به شهادت سکوت؛12 و 13 آذر - لینک


آیا می دانید هولوکاست واقعی در ایران رخ داده است؟

از قحطی بزرگ در ایران چه می دانید؟

آیا می دانید مابین سالهای 1917 تا 1919 - حدود 1296 تا 1298 شمسی یعنی 95 سال پیش - بیش از 40 درصد جمعیت ایران - حدود 9 تا 10 میلیون نفر- جان خود را از دست دادند؟
( جمعیت ایران در سال 1914 حدود ۲۰ میلیون نفر بود که در سال 1917 به ۱۰٫۵ میلیون نفر کاهش یافت)

لینک ویدئویی استاد رائفی پور در مورد هولوکاست انگلیسی

طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش زیر با توجه به کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست 9 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عکس های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.


ایران،‌ هنگامی بزرگ‌ترین فاجعه را تحمل می‌کرد که در اشغال نظامی انگلیس بود. خواهیم دید که انگلیسی‌ها جز چند اقدام جزئی تسکینی و بی‌اثر، نه‌تنها برای کاستن از شدت قحطی کاری انجام ندادند، بلکه با خرید گسترده غله و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هند و بین‌النهرین،‌ ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاست‌های مالی- از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران- قحطی را شدت بخشیدند، در نتیجه تعداد بیشتری از مردم ایران با سیاست‌های انگلیسی‌ها از بین رفتند. این اقدام را می‌توان با اطمینان، مصداق عینی جنایت علیه بشریت تلقی کرد. ایران بزرگ‌ترین قربانی جنگ اول جهانی بوده و از بدترین نسل‌کشی‌های دوره معاصر لطمه دیده است. تکرار می‌کنم بدون درک آنچه در 1919- 1917 بر سر ایران آمده، نمی‌توان تاریخ معاصر ایران را دریافت.


با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. کشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.

در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.




احمدشاه، شاه بی کفایت ایران در 18 سالگی تاجگذاری کرد

با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به ایران، شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد.

ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایران

دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور داشتند و بخشهایی از جنوب کشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروی انگلیس بود.

همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه نیروهای هندی تحت امر خود از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را اشغال کردند. عمده ‏ترین توجیه ورود این نیروی نظامی، ضرورت محافظت از تأسیسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.

با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.

به گزارش مشرق، حکومت مرکزی صرف نظر از معضلات سیاسی، با بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به دلایل گوناگون از جمله : دخالت بیگانگان، درگیریهای سیاسی جناحهای حاکم، بی لیاقتی و فساد جمعی از دولتمردان، فقر و محرومیت توده ‏های مردم که به طرز اعجاب‏ انگیری رو به گسترش بود،  اوضاع نابسامان موجود را پیچیده تر کرده بود.

اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود

در همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد.

سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند.

جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم‏ وار بر روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمی‏گردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی‏شدند."

میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است:

"از یکی از گذرگاه های تهران عبور می‏کردم. به بازارچه‏ ای رسیدم که در آنجا دکان دمپخت‌پزی بود. رو به روی آن دکان، دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند. یکی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری زنی جوان و بلندقامت. پیرزن که صورتش باز بود و کاسه گلینی در دست داشت، گریه‏ کنان گفت : ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم کنید؛ یک چارک از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است که هیچ کدام غذا نخورده‏ ایم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شویم.

گفتم : قیمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم، فروشنده ممکن است دمپخت را کم کشیده و ما متضرر شویم. یک چارک دمپخت خریده و در کاسه آنها ریختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این کار را انجام دادند که من هنوز فکر خود را درباره وضع آنها تمام نکرده بودم، دیدم که دمپخت را تمام کردند. گفتم: اگر سیر نشده‏ اید یک چارک دیگر برایتان بخرم، گفتند : آری بخرید و مرحمت کنید، خداوند به شما اجر خیر بدهد و سایه‏ تان را از سر اهل و عیالتان کم نکند.

قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود

از آنجا گذشتم و رسیدم به گذرِ تقی خان. در گذر تقی خان یک دکان شیربرنج فروشی بود. در روی بساط یک مجموعه بزرگ شیربرنج بود که تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یک کاسه شیره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند. من از وسط کوچه رو به بالا حرکت می‏کردم و نزدیک بود به دکان برسم که ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد که در کنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود.

دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شیربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بیشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد که تقریباَ به رنگ کاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود. همین که نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دکان شیربرنج فروشی که هر دو در یک امتداد قرار گرفته بودیم دراز کرد و خواست اشاره ‏کنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی که صدای نامفهومی شبیه به ناله از سینه ‏اش بیرون آمده، به روی زمین افتاد و ضعف کرد.

من فوراَ به صاحب دکان دستور دادم که یک بشقاب شیربرنج که رویش شیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم. پس از اینکه اندکی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : دیگر نمی‏خورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد.»

نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و برای سربازان خود احتکار می کردند


محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.


احمدشاه بعد از انگلیس ،بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بود

بدتر از هر مصیبت دیگر، مشارکت شاه و جمعی از حواریون او در احتکار مایحتاج عمومی است که نشان از بی مایگی و بی اعتنایی به تنگدستی مردم به روزگار اشغال کشورش از سوی اجانب دارد. در این برهه میرزا حسن خان مستوفی‏ الممالک با جدیت و تلاش فراوان، به رغم درگیر شدن با عوامل آشکار و نهان انگلیس و روس، با وضع برنامیه ای درصدد نجات هموطنان خود از این وضع آشفته، مقابله با محتکران و اتخاذ تدابیری برای خرید عادلانه ارزاق عمومی به ویژه گندم، برنج، جو و توزیع آن میان هموطنان بود. 


 احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود

یکی از محتکران عمده غلات، احمدشاه جوان بود که تن به پیشنهاد خرید منصفانه رئیس‏ الوزرای خود نیز نمی‏داد و مقادیر زیادی گندم و جو در انبارها ذخیره کرده بود. شاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید صدراعظم خود اظهار می‏داشت « جز به قیمت روز به صورت دیگر حاضر برای فروش نیستم».

در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می کردند

شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی فروخت

در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...

داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:

"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."

قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران

قحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است.

از گزارش‌های مطبوعات آن زمان کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفه‌ای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».

بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به کاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی کشته شدند

«جان لارنس کالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و می‌نویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیه‌ای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش‌ از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوه‌جات حقیقتا هشداردهنده است».

گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران

مجد در کتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مکتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد:

از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابان‌های تهران جان باخته‌اند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاق‌های زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن به یک‌هزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانه‌ای برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان».

رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی می‌نویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشته‌اند».



ادامه مطلب در بخش دوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۰
عبدالله حسینی